چند وقت پیش نمیدانم مصاحبه بود، سخنرانی بود، چه بود که از ژیژک میخواندم که گفته بود:
I long to confuse things
من میل دارم چیزها را پیچیده تر کنم
به نظرم میشود گفت در کل تئوریها، نظریهها چیزها را سادهتر میکنند. سادگی مسائل در واقع تا حدی به مشخص، روشن بودن و جواب داشتن آنها بر میگردد. پیچیده کردن مسأله میتواند نشان بدهد برای آن جواب نداریم. اگر جلوی یک تئوری چند مثال بیندازی که نتواند پاسخ درستی به آنها بدهد، حالا مسأله از سادگی درآمده. کسی که مسائل را پیچیدهتر میکند میخواهد نشان بدهد تئوریهای ما آن طور که فکر میکردیم جواب نمیدهند.
وقتی دیگ را هم میزنی، چیزها را پیچیدهتر میکنی، پاسخهای قدیمی از اعتبار میافتند. حالا نظم جدید فرصت دارد خودش را نشان دهد.
تأکید ژیژک روی پیچیدگی باعث شد به یکی از سوالهایی که چند وقت اخیر در ذهنم میچرخید بیشتر فکر کنم.