اتحاد یا قانون

اتحاد یا قانون. عباس کیارستمی.

ویدئوی بالا را دو سال دیده بودم. جایی ذخیره کرده بودم که کمی وقت بگذارم و ببینم نظر خودم چیست.

سر کلاس پشت سر معلم، دانش‌آموزان سرو صدا می‌کنند معلم چند بار به نشانه نارضایتی رو به دانش‌آموزان بر می‌گردد اما آن‌ها از کارشان دست بر نمی‌دارند. این بار معلم به دو ردیف آخر می‌گوید یا بگویید چه کسی سر و صدا در می‌آورده یا تا آخر هفته سر کلاس نیایید.

دو ردیف آخر می‌روند بیرون، اما بعد از مدتی یک نفر از آن‌ها به کلاس بازگشته و یک نفر را معرفی می‌کند.

در انتها این سؤال مطرح می‌شود که “به نظر شما کار دانش‌آموز صحیح است؟” و تعدادی از شخصیت‌های آن زمان به این سؤال پاسخ می‌دهند.

ادامه ی مطلب

عادت، بی‌حس کننده‌ی قوی

از این اجرای نمایشنامه گودو دو قسمت را جدا کرده بودم که جایی استفاده کنم. ولی نشد. به نظرم کاملا مناسب آمد که اینجا بیاورم. به جز ویدئو قسمتی از گفته‌ها را هم به صورت متن در انتها خواهم آورد. این را هم بگویم که یادم نمی‌آید زیرنویس از کجاست اما به نظرم ترجمه دقیق و درستی نکرده.

ادامه ی مطلب

در جستجوی پاسخ

For now, what is important is not finding the answer, but looking for it.

Gödel, Escher, Bach: An Eternal Golden Braid

دورادور کارهای گودل و به خصوص قضیه ناتمامیت برایم جالب بوده. اخیرا اینجا ویدئویی دیدم که با جمله بالا شروع می‌شد. در حاشیه بگم که اگر می‌خواهید کلیت قضیه را به صورت مختصر بدانید آن ویدئو خوب است. اما اگر برای شما هم قضیه جالب است به نظر من این ویدئو خیلی بهتر و کامل‌تر مسأله را توضیح می‌دهد. من اول ویدئو دوم را دیده بودم و ویدئو اول را بعدا دیدم که در مقایسه با ویدئو دوم یک مرور سریع محسوب می‌شود.

تا اینجا بجز خود جمله حاشیه بود. در این مطلب با خود گودل و قضیه ناتمامیت کاری ندارم. به نظرم ترجمه جمله به زبان فارسی چنین بشود:

ادامه ی مطلب

رویای من جهانی است که حقیقت در آن پیروز است

من این مطلب را در وبلاگ فؤاد دیدم و از آن لذت بردم. آن را ذخیره کردم که بعدا مجموعه نامه‌های مرتبط یا اگر نامه ادامه‌ای دارد آن را پیدا کنم و بخوانم.

در نهایت البته فهمیدم که نامه (آن نوشته) از داستایفسکی نیست و بخشی از شش پرده‌ای است که آیدین آرتا با الهام و قرض گرفتن برخی جملات از نوشته‌های داستایفسکی نوشته. (ماجرا در اینجا).

برنامه کتاب‌باز به نظرم یکی از برنامه‌های خوب است ولی این اشتباه بدی بود برای این برنامه. بازبینی به همراه یک پیگیری ساده می‌توانست جلوی این اشتباه را بگیرد. اصلا خود منبع دادن کار خوبی است برای افرادی مثل من که در مورد برخی مطالب می‌خواهند بیشتر بخوانند. این دنبال منبع گشتن جلوی چنین اشتباهی را می‌گیرد.

قسمت ناامیدکننده این که حداقل از نظر من، تنها پرده خوب همین پرده چهارم است:

ادامه ی مطلب

رمیده

نمی‌دانم چه می‌خواهم خدایا
به دنبال چه می‌گردم شب و روز

چه می‌جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پرسوز

ز جمع آشنایان می‌گریزم
به کنجی می‌خزم آرام و خاموش

نگاه غوطه‌ور در تیرگی‌ها
به بیمار دل خود می‌دهم گوش

گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم، که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که در خلوت نشتند
مرا دیوانه‌ای بد نام گفتند

دل من ای دل دیوانه من
که می‌سوزی از این بیگانگی‌ها

مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را، بس کن این دیوانگی‌ها

شعر رمیده از کتاب اسیر فروغ فرخزاد

تا جوابی به خود داده باشم

من می‌نویسم تا جوابی به خود داده باشم

کی هستیم و چرا هستیم؟

اوژن یونسکو

این را در مقدمه نمایشنامه کرگدن خواندم(بخشی از خود نمایشنامه نیست). اگر این روزها درباره چرا نوشتنم یا مثلا درباره این وبلاگ قرار بود بنویسم، قطعا به این حرف یونسکو اشاره می‌کردم.

من می‌نویسم تا جوابی به خود داده باشم

زیبایی در اخلاق

مدتی است که فکرم بیشتر درگیر فلسفه اخلاق است و به آن بیشتر فکر می‌کنم. امروز این روایت‌ها را در توییتر دیدم و نمی‌توانم بگویم که از نظر من چقدر همچونین انسان بودن‌هایی زیباست.

زکریا بن آدم وکیل امام رضا بود در قم، به امام نامه نوشت که من می‌خواهم از قم هجرت کنم، قمیان بد شده‌اند، مثلا وقتی می‌خواهند حیوان را ذبح کنند دامن‌‌شان را به عنوان اینکه در آن علف است گرفته و حیوان را فریب می‌دهند!
امام می‌گویند در قم بمان تو‌ امان اهل قم هستی.

پیامبر از کوچه‌های مدینه می‌گذشتند دیدند مادری برای آوردن بچه چموشش به داخل خانه دست خالی‌‌اش را مشت کرده و می‌گوید بیا بهت خرما بدهم، پیامبر فرمود بچه هایتان را فریب ندهید.

پیامبر بعد از دیدن مردی که برای آوردن حیوانش ردایش را جمع کرده به گونه‌ای که مثلا بیا علف بدهمت، فرمودند حتی حیوان‌ را فریب ندهید.

پی‌نوشت: حقیقت داشتن، یا نداشتن این روایت‌ها و منبع‌شان اهمیتی ندارد.

انواع دروغ

باز هم یک تکه از دیالوگ‌های سریال هاوس را آورده‌ام این بار قسمت ۱۰ از فصل ۴. این بار هم مانند دفعه قبل مرتبط با اخلاق.

سریال هاوس، انواع دروغ

دکتر هاوس چند نوع از دروغ‌ها را بر می‌شمارد:

  1. دروغ‌های سفید، دروغ‌هایی که می‌گوییم تا دیگران حس بهتری پیدا کنند.
  2. دلیل‌تراشی، دلایلی که به دروغ برای چیزی می‌آوریم تا خودمان حس بهتری پیدا کنیم.
  3. نگفتن تمام حقیقت، مواقعی که تمام حقیقت را نمی‌گوییم، بخشی را حذف می‌کنیم.

چهارمی را هم من اضافه کنم(به نظرم به نوع دوم نزدیک است، حتی شاید زیر مجموعه آن):

  • دلیل دروغ، دلیلی را که فکر می‌کنیم طرف مقابل قبول می‌کند به عنوان دلیل کارمان می‌گوییم تا بی‌خیال شود ولی دلیل واقعی چیز دیگری است.

نهاد سازی پیش از دموکراسی، شانس برای توسعه

شماره ۵۱ مجله اندیشه پویا گفت و گویی با آقای سریع القلم داشته حول موضوعاتی مانند ایران و آمریکا، برجام، مسیر توسعه و دموکراسی در ایران. اینجا خلاصه و برداشت خودم را از آن می‌آورم.

از زمانی که آقای روحانی مسئولیت مرکز تحقیقات استراتژیک را گرفت بر پارادایم اقتصادی متمرکز شد. ایشان وقتی برای ریاست جمهوری توسط مردم انتخاب شد به سمت توسعه اقتصادی گرایش داشت و سیاست خارجی کشور را هم در خدمت اقتصاد می‌دید. اما نهاد ریاست جمهوری در بهترین شرایط ۱۰-۱۵ درصد می‌تواند اصلاح ایجاد کند. ما باید در سطح حاکمیت تصمیم بگیریم.

یکی از مسائل دولت ما مسأله شناختی و فکری است. درکمان از اقتصاد بین‌الملل محدود است. نمی‌دانیم چطور و چرا کره جنوبی یا برزیل در اقتصاد جهانی نقش آفرین شده‌اند. متون بین‌المللی را نمی‌خوانیم.

گام اول توسعه نهادسازی است، دموکراسی طبقه پنجم است. آزادی سیاسی را با کدام نهادها و متون به دست آوریم؟ در ایران افراد از دموکراسی بسیار صحبت می‌کنند در حالی که ما مبانی اولیه آن را نداریم. به باور هانتینگتون دموکراسی ۴ اصل دارد:

ادامه ی مطلب

بزرگترین خوش شانسی

در حال خواندن یک نوشته از اسلاوی ژیژک بودم که طی فرایندی به پرسش و پاسخ گاردین از او رسیدم، اگر ژیژک را می‌شناسید، پرسش و پاسخ جالبی است. ترجمه نه چندان خوبی از آن هم اینجا انجام موجود است.

گاردین: بزرگترین ترست چیست؟

ژیژک: بیدار شدن بعد از مرگ – برای همین است که می‌خواهم بلافاصله مرا بسوزانند.

گاردین: اگر می‌توانستی گذشته را تغییر دهی، چه چیزی را تغییر می‌دادی؟

ژیژک: تولدم را. من با سوفوکلس(Sophocles) موافقم که می‌گفت: بزرگترین شانس به دنیا نیامدن است – ولی همانطور که شوخی ادامه پیدا می‌کند، افراد کمی در آن موفق می‌شوند.

گاردین: مهم‌ترین درسی که زندگی به تو داده چیست؟

ژیژک: اینکه زندگی چیز احمقانه و بی‌معنایی است که چیزی ندارد که به تو بیاموزد.