معرفی کانال‌های یوتیوب که دنبال می‌کنم

از یوتیوب و چیزی که ایرانی‌ها به خاطر فیلترینگش در حال از دست دادن هستن به نظرم کم گفته می‌شود. یوتیوب علاوه بر فایده‌های بسیاری که دارد برای آموزش مقدماتی در هر حوزه و آموزش‌های چگونه فلان کار را انجام بدهیم عالی است.

فیلترینگ علاوه بر امکان استفاده، شکل‌گیری محتوای فارسی در یوتیوب را هم محدود کرده. با این حال ۳-۴ سال اخیر تعداد قابل توجهی از کانال‌های فارسی با محتوای خوب شروع به کار کرده‌اند. خود من مشترک ۳ تا از آن‌ها هستم.

من معمولا بیشتر ویدئوهایی را که در یوتیوب می‌بینم از قسمت جستجو پیدا می‌کنم. ولی به جز آن مشترک چند کانال هم هستم در ادامه لیست کانال‌هایی را که مشترکشان هستم با کمی توضیح می‌آورم و چند تا از ویدئوهایی که اخیرا با جستجو دیدم می‌آورم.

ادامه ی مطلب

آزادی بیان، سلمان رشدی، ترامپ بن و شبکه‌های اجتماعی

چند ماه بعد از ماجرای ترامپ بن (Trump ban) زمان انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا به بهانه آن اتفاق قصد داشتم چیزی بنویسم که اهمال‌کاری کردم. چند هفته پیش ماجرای سوء قصد به سلمان رشدی اتفاق افتاد و تصمیم گرفتم در مورد هر دو اینجا بنویسم.

ادامه ی مطلب

لانه‌ی مورچه سر راه، ایلان ماسک و هوش مصنوعی

If AI has a goal and humanity just happens to be in the way, it will destroy humanity as a matter of course without even thinking about it. No hard feelings, It’s just like, if we’re building a road and an anthill just happens to be in the way, we don’t hate ants, we’re just building a road, and so, goodbye anthill.

Elon Musk

اگر هوش مصنوعی هدفی داشت و بشر به نحوی سر راهش بود، در راه هدف خودش بشریت را نابود می‌کند بدون اینکه حتی به آن فکر کند. سوء تفاهم نشود، فقط مثل این می‌ماند که مثلا ما انسان‌های می‌خواهیم راهی بسازیم و لانه‌ی مورچه‌ای هم به نحوی سر راه است، ما از مورچه‌ها متنفر نیستیم، فقط داریم راه می‌سازیم. پس بنابراین خداحافظ لانه‌ی مورچه‌ها.

ایلان ماسک

Really? No hard feelings Mr Musk?

سوء تفاهم نشود؟ واقعا آقای ماسک؟

ادامه ی مطلب

حسین پارتی

فوتبال

شب بود با دوستم «خ» داشتیم می‌رفتیم فوتبال، خیابان‌ها از هفته قبل شلوغ‌تر بود. حدس می‌زنم به خاطر محرم باشد. هرچند که تازه روز اول محرم است. در راه چند تکیه تمیز و مرتب می‌بینیم. خ می‌گوید هیئت‌های پایین شهر از بالا شهر معمولا از هر نظر بهتر هستند.

ده دقیقه دیر رسیدیم. سریع لباس‌ها را عوض کرده و یارکشی کردیم. تازه با این گروه فوتبال بازی می‌کنم، به جز خ که خیلی وقت است با هم فوتبال می‌رویم و یکی دو نفر دیگر که در این چند جلسه شناختمشان بقیه را نمی‌شناسم.

بازی اول را باختیم آمدیم بیرون. معمولا بعد از بازی نمی‌توانم یک جا بایستم یا بنشینم. کنار زمین راه می‌روم تا کمی بدنم آرام بگیرد. خ و یکی دیگر که خیلی نمی‌شناسم در حال صحبت کردن هستند. حین راه رفتن به آن‌ها نزدیک می‌شوم دیگری دارد به خ می‌گوید که بچه‌ها نیامدند یکی مصدوم شده بقیه هم رفته‌اند حسین پارتی. خ نیشخندی می‌زند. من هم در دلم می‌خندم.

ادامه ی مطلب

پادکست هوبرمن Huberman

احتمالا اسم پادکست را شنیدید و خودتان هم چندتایی گوش کردید یا شاید پیگیر جدی چند پادکست باشید. اخیرا در فضای وب فارسی پادکست‌ها طرفدار زیادی پیدا کرده‌اند و پادکست‌های خوبی هم به فارسی منتشر می‌شوند. با خودم گفتم چند تا از پادکست‌هایی را که فکر می‌کنم جالب هستند و خودم گوش می‌کنم با شما به اشتراک بگذارم.

هوبرمن (Andrew D. Huberman) در پادکستش از سلامت فردی صحبت می‌کند. فعلا و تا الان تنها پادکست مربوط به سلامتی که به طور کلی دنبال می‌کنم همین پادکست است.

ادامه ی مطلب

حق داشتن اسلحه

هر از چندی در آمریکا تیراندازی گسترده‌ای اتفاق می‌افتد و تعدادی هم کشته می‌شوند. چند وقت پیش هم این اتفاق افتاد و در خبرها آمد. مجوز داشتن اسلحه در آمریکا و بحث‌هایی که بعد از هر یک از این تیراندازی‌ها برای اعمال محدودیت روی داشتن اسلحه شکل می‌گرفت کلا برای من جالب بود.

این دفعه کمی پیگیرتر شدم. مطالب بیشتری خواندم، بحث‌هایی که شکل می‌گرفت را تا حدی پیگیری می‌کردم. یک سری مطلب‌های جدی‌تر را هم در Pocket ذخیره کردم تا بعدا بخوانم. بالاخره آن‌ها را هم خواندم. در نهایت تصمیم گرفتم از یک جایی جلوتر نروم و موضوع را فعلا ببندم. گفتم تا حدی برداشت‌هایم تا حال حاضر را اینجا بنویسم. اول چند نکته ابتدایی را اشاره کنم:

ادامه ی مطلب

مسئولیت برداشت متداول

به نظر من آدم‌ها در مورد برداشت متداولی که از رفتارشان می‌شود به لحاظ اخلاقی مسئول هستند.

مثلا اگر سؤالی می‌پرسم که جواب آن را می‌دانم و هدفم از سؤال چیز دیگریست در عین حال تقریبا مطمئن هستم برداشت مخاطبم این خواهد بود که من جواب آن را نمی‌دانم، و واقعا برایم سؤال است.

اگر من تو را می‌بینم و ماجرایی را با آب و تاب برایت تعریف می‌کنم و تو در حالی که آن ماجرا را یک بار از فرد دیگری کامل شنیده‌ای اما مشتاقانه به حرف‌های من گوش می‌دهی، حتی شاید سؤالی هم بپرسی در حالی که پاسخ آن را می‌دانی.

اگر قسمتی از حقیقت را می‌گویم در حالی که مخاطب انتظار تمام حقیقت را دارد. مسئولیت آن برداشت ناقص با من خواهد بود.

اگر پزشکی هستم متخصص در زمینه «الف» در زمینه‌ی دیگری ولی همچنان در حوزه پزشکی از من سؤال می‌شود اطلاعات من در آن مورد در حد عامه مردم است. به لحاظ اخلاقی اگر نظرم را می‌گویم باید تأکید کنم که آن را به حساب پزشک بودنم نگذارند بلکه جواب را طوری حساب کنند گویی از فردی غیر پزشک شنیده‌اند.

اگر اتفاق خاصی برای من افتاده و عملکرد من را تحت تأثیر قرار داده، اینکه اتفاق را اعلام نمی‌کنم نشانه قوی بودن یا هر چیز دیگر نیست. بلکه مسئول آن کج‌فهمی احتمالی‌ای هستم که در افراد مرتبط با من شکل می‌گیرد. مثلا فرض کنید از نزدیکان من فوت شده، من اما در محل کار این را اعلام نمی‌کنم و دل و دماغ کار هم ندارم. اینکه بقیه کاری به من محول می‌کنند یا در ارتباط با من دچار کج‌فهمی سوء تفاهم یا هر چیزی می‌شوند مسئولیتش به نظرم با من است.

جدا از اینکه من فکر می‌کنم اگر رابطه‌ای از حدی نزدیک‌تر شد، از جمله مواردی که بر دوش طرفین قرار می‌گیرد این است که خودشان اتفاق‌های مهم و تأثیرگذار بر خودشان را به فرد دیگر داخل آن رابطه اطلاع دهند. از اطلاع ندادن بدتر آن است که کشف آن را به عهده فرد مقابل بگذارند و انتظار داشته باشند.

پایین آوردن مجسمه‌ها یا مبنای ارزیابی شخصیت‌های گذشته و حال

برخی از نوشته‌های من اینطوری هستند که مطلبی می‌خوانم یا اتفاقی می‌افتد و من تصمیم می‌گیرم نظر خودم را در مورد آن پیدا کنم یا مثلاً مشخص‌تر کنم یا بررسی کنم یا نه صرفاً بنویسم. این نوشته هم یکی از همان موارد است.

تقریباً دو سال پیش بود که فردی به نام جورج فلوید در آمریکا کشته شد و در ادامه تظاهرات‌ها و اتفاقاتی از پی آن آمد. یکی از کارهایی که برخی از تظاهرکنندگان می‌کردند تخریب یا پایین آوردن مجسمه افرادِ مشهورِ گذشته بود در مکان‌های عمومی. در همان زمان و در رابطه با همین مسأله من مطلبی خواندم با عنوان As Statues Fall, What’s the Best Way to Evaluate History’s Heroes? و این بهانه‌ای شد تا این نوشته آغاز شود.

من همان موقع تصمیم گرفتم چیزی بنویسم ولی آن‌قدر نوشتن را کش دادم/اهمال کاری کردم که امروز این نوشته منتشر می‌شود.

از مجسمه‌ها، نام‌گذاری خیابان‌ها و … دنبال چه هستیم؟

این کارها یک وقت در حوزه خصوصی انجام می‌شود، مانند وقتی که عکس شخصی را در کیف پول خود می‌گذاریم. یا در حوزه عمومی مانند ساختن مجسمه یک شخص در یکی از میدان‌های شهر. اینجا در مورد حوزه عمومی می‌خواهم صحبت می‌کنم. به حوزه شخصی هم برای کمک به بحث کمی خواهم پرداخت.

ساختن مجسمه، نام‌گذاری خیابان یا یک مکان، برگزاری یادبود یک شخص یا گروهی از افراد در حوزه عمومی به نظر من کمتر به خودی خود مطلوب است. خود ساختن مجسمه سعدی به خودی خود ارزش کمتری دارد، نتایج آن است که برای جامعه ارزشمند است. ساختن مجسمه، نام‌گذاری خیابان و مانند آن بیشتر یک کار نتیجه‌گرا است. نتیجه‌ها هستند که اکثر معنای آن را می‌سازند.

چرا در نامگذاری‌ها از نام افراد واقعی (حداقل در ایران) استفاده می‌کنند؟ چه می‌شود که یک سالن را به نام فردی می‌کنیم یا مجسمه شخصی را ساخته و در یک مکان عمومی قرار می‌دهیم؟ در حوزه شخصی چرا عکس فردی که فوت شده را در جایی که هر از چندی توجهمان جلب شود قرار می‌دهیم؟ چرا عکس افراد زنده سر از کیف پول آدم‌ها در می‌آورند؟

پاسخ این سوال‌ها وجه اشتراکی دارند؟ به نظر من بله و آن متوجه ساختن و یادآوری است و اگر بخواهم خودم را کمتر مقید به فارسی نویسی کنم می‌گویم ذکر. اما ذکر برای چه؟

ادامه ی مطلب

مجازات اعدام

در نگاه اول به نظرم مجازات اعدام کار درستی نیست و به جز در موارد خاص نباید کسی به مجازات اعدام محکوم شود.
منظورم از مجازات اعدام هم مجوز قانونی آن است. یعنی روند قضایی‌ای داشته باشیم که در مقابل برخی جرم‌ها مجازات اعدام در نظر بگیرد. منظورم مجوز داشتن یا اخلاقی بودن کشتن یک نفر دیگر خارج از روند قانونی نیست. بحث من این نیست که در چه شرایطی فرد حق دارد دیگری را بکشد (مثلا در دفاع از خود). بحث من این است که مجازات اعدام به عنوان یک مجازات قانونی و مشروع در یک جامعه تحت چه شرایطی درست است.
نوشته را در شرایطی شروع می‌کنم که با مسأله مجازات اعدام و بحث‌های اطراف آن کم و بیش مواجهه داشته‌ام ولی به طور جدی هنوز چیزی درباره آن نخوانده‌ام. چیزهایی که تا به حال خوانده‌ام مربوط می‌شود به آنچه در رسانه‌ها به طور عمومی آمده و شاید استدلال‌های برخی در شبکه‌های اجتماعی.
ابتدا در همین وضعیت ذهنی و با همین اطلاعات آنچه به نظرم می‌رسد را خواهم نوشت و استدلال خواهم کرد. سپس سعی می‌کنم کمی مطالب جدی‌تر در این مورد بخوانم و اگر به نظرم بجا آمد در انتهای همین نوشته یا در قالب نوشته‌ای جدید در وبلاگ منتشر کنم.
مجازات اعدام نوعی از مجازات است و من هم ابتدا در مورد جایگاه مجازات به طور کلی نظر خودم را می‌گویم.

ادامه ی مطلب

عادت، بی‌حس کننده‌ی قوی

از این اجرای نمایشنامه گودو دو قسمت را جدا کرده بودم که جایی استفاده کنم. ولی نشد. به نظرم کاملا مناسب آمد که اینجا بیاورم. به جز ویدئو قسمتی از گفته‌ها را هم به صورت متن در انتها خواهم آورد. این را هم بگویم که یادم نمی‌آید زیرنویس از کجاست اما به نظرم ترجمه دقیق و درستی نکرده.

ادامه ی مطلب