دریافت پیامک رمز پویا روی ایمیل

من آدمی هستم که بیشتر وقتم پشت رایانه (رومیزی یا همراه) می‌گذرد تا تلفن همراه یا تبلت. تقریبا تمام خریدهای اینترنتی و برخی از انتقال پول‌ها را هم روی همان رایانه انجام می‌دهم.
تا قبل از اسنپ و تپسی و … اوضاع بد نبود، ثبت نام کردن در سرویس‌های مختلف معمولا ایمیل می‌خواست و یک مرحله اثبات اینکه ایمیل واقعا برای خودم هست. تا جایی که یادم میاد از سرویس‌هایی که من استفاده می‌کردم فقط تلگرام و وایبر برای ثبت نام شماره می‌خواستن.

ادامه ی مطلب

چرا فلسفه؟ من، راسل، اشتراوس

چند وقت پیش داشتم نگاهی به یک کتاب می‌انداختم که دیدم در مقدمه آن مطلبی با عنوان ارزش فلسفه (The Value of Philosophy) از راسل را آورده بود. این مقدمه در واقع فصل آخر کتاب مسائل فلسفه راسل است. من هم ترجمه فارسی این کتاب و این فصل را قبلا خوانده بودم. اما به دلیلی تصمیم گرفتم دوباره آن را بخوانم (این دفعه به زبان اصلی).

دلیلم هم این بود که در همان حدودها یا شاید قبل‌تر این مقاله (فلسفه به عنوان روش زندگی: مورد لئو اشتراوس) را ذخیره کرده بودم تا بخوانم. حالا دیگر وارد ماجرای ذخیره کردن این مقاله نمی‌شوم. این مقاله و فصل آخر کتاب راسل به نظر حول موضوع مشترکی بودند منم گفتم هر دو را بخوانم و مقایسه‌ای بکنم.

قبل از رفتن سراغ راسل و اشتراوس، اصل مطلب رو بگم که اونم نظر خودم هست. فکر کنم حکایتی از شمس تبریزی بود که می‌گفت پیامبر اسلام قرآن رو آورده، به تو چه، حرف تو و کتاب تو چی هست. حالا من هم اول نظر خودم رو بگم.

ادامه ی مطلب

این احساس ارزش یک عمر زندگی را دارد – زندگیِ تا حدی راضی‌کننده

این دیروز مرحله یک هشتم یورو ۲۰۲۰ تمام شد. واقعا هم بازی‌های مهیجی از آب در آمدند. من قسمت زیادی از بازی‌های بلژیک – پرتقال، اسپانیا – کرواسی، فرانسه – سوییس، انگلیس – آلمان را دیدم و به نظرم فقط بلژیک – پرتقال کسل کننده بود.

دیشب اوکراین با برد سوئد اولین بار به مرحله یک چهار صعود کند. شوچنکو بازیکن مشهور سال‌های ۲۰۰۰-۲۰۱۰ و سرمربی الان اوکراین جایی در مصاحبه بعد از بازی گفته:

به طور دیوانه وار خوشحالم و این احساس ارزش یک عمر زندگی را دارد

مصاحبه شوچنکو بعد از برد سوئد

یک مطلبی می‌خواندم با عنوان «مارچلو بیلسا در جستجوی مداوم خوشبختی» که گفته بود: بیلسا زمان سرمربی‌گری شیلی قبل از هر تمرین عادت داشته به مناطق فقیرنشین شیلی سر بزند و با حس و حال بدی که از دیدن آن صحنه‌ها داشته به کمپ تمرینی برود.

در تیم مارسی هم به بنجامین مندی گفته بود که می‌تونی بهترین مدافع چپ جهان بشوی و ناشاد یا معمولی بودن را بپذیری و خوشحال باشی.

زندگیِ تا حدی راضی‌کننده

مطلبی می‌خواندم با عنوان «زندگیِ تا حدی راضی‌کننده» که نگاه شوپنهاور به خوشحالی و زندگی را مرور می‌کرد.

ادامه ی مطلب

تئوری آزادی بیان

این نوشته برداشت و خلاصه من است از مقاله A Theory of Freedom of Expression نوشته توماس اسکنلن (Thomas Scanlon). بار اولی که مقاله را خواندم از توضیح روشن مسأله و دفاع به نظرم محکمی که از حداقل‌های آزادی بیان کرده بود خوشم آمد. به نظرم آوردن ترکیبی از خلاصه و ترجمه و احتمالا برداشت من از این مقاله به فارسی بی‌فایده نیامد.

دانش ترجمه و فلسفی من کم است بنابراین انتظار جدی‌ای از این مطلب نمی‌توان داشت.

اسکنلن در این مقاله با روشن کردن مفهوم مد نظر خود از آزادی بیان، دفاع حداقلی از آن می‌کند. حداقلی به این معنا که آن سطحی که استدلال‌های این مقاله از آزادی بیان دفاع می‌کند پایین‌تر از چیزی است که به نظرم عموما از آزادی بیان مد نظر است. خود نویسنده هم به این موضوع باور دارد و به ایده‌های موجود برای دفاع از سطوح بالاتر آزادی بیان اشاره می‌کند.

دفاعش به نظر من معقول و خوب است. معقول چون به نظرم استدلال به لحاظ منطقی درست است و در عین حال فضا برای پشتیبانی از طریق استدلال‌های دیگر وجود دارد. خوب چون بر پایه پیش‌فرض‌هایی است که بیشتر افراد قبول دارند و این استناد کردن به استدلال و ارائه دادن آن را ساده‌تر می‌کند.

استدلال پیامد‌گرایانه نیست و از آنجایی که به نظر من پیامدگرایی وسیع درست نیست. خود این پیامدگرایانه نبودن برای من جذابیت استدلال را افزایش می‌دهد.

ادامه ی مطلب

گفت‌وگوی سروش و ملکیان

مدتی قبل (فکر کنم ۱ ماه) سروش و ملکیان گفتگویی در باب روشنفکری داشتند. چند هفته اخیر وقت گذاشتم هم گفت‌وگو را شنیدم هم نقدها و یادداشت‌های حول این گفتگو را خواندم. گفتم بهانه‌ای کنم برای اینکه کمی خاک اینجا تکان بخورد.

در مورد خود گفت‌وگو حرفی ندارم. چیزی که برای من بیشتر قابل توجه بود مطالبی بود که در حاشیه و با توجه به این گفتگو نوشته شد. من این ۱۵ نوشته را خواندم به زور ۳ نوشته قابل قبول در بین آن‌ها دیدم. بگذریم که بعضی از آن‌ها انگار گفتگوی دیگری را شنیده بودند (مثل آقای هومان دوراندیش) بقیه هم گویی کسی با تفنگ بالای سر آن‌ها ایستاده تا مطلبی در مورد این گفتگو بنویسند.

چند مطلبی که به نظرم تا حدی قابل قبول بودند را اینجا می‌آورم:

انتظاری که از یک گفت‌وگوی این شکلی می‌رود

به نظرم مهم هست که بدانیم چه انتظاری از این چنین گفت‌وگوهایی می‌رود. من فکر می‌کنم معمولا برای کسانی که مطالعه حتی در حد کلی در مورد موضوع بحث داشتند این گفت‌وگوها کمتر نکته جدیدی دارند. در حد دادن سر نخ‌های جدید چرا ولی نه بیشتر به نظرم.

من مدل‌های غربی این گفت‌وگوها را هم که گوش داده‌ام و با خودم مقایسه می‌کنم برای غربی‌ها هم معمولا همینطور بود. مثلا همین هفته گفت‌وگوی دنیل دنت و کیث وارد در مورد آگاهی، ذهن و اراده آزاد یا گفتگوی جوردن پترسون و سوزان بلک‌مور در مورد نیاز به خدا برای معنا بخشیدن به زندگی را گوش می‌دادم. گفت‌وگو معمولا اینطور نمی‌شود که روی یک نقطه که دو طرف اختلاف نظر دارند به طور رفت و برگشتی صحبت بشود و از ایرادهای سطح اول وارد سطوح پایین‌تر بشوند. به محض اینکه نقطه تلاقی مشخص شد و ایراد سطح اول هر کدام از طرف‌ها توضیح داده شد گفتگو هدایت می‌شود به نقطه تلاقی بعدی. در واقع ما با سرفصل اختلاف‌ها آشنا می‌شویم. مثل این می‌ماند که دو کتاب در سطح فهرست مقابل همدیگر قرار بگیرند.

کمتر پیش می‌آید که گفت‌وگو طوری هدایت بشود و اصلا از قبل برنامه‌ریزی شده باشد روی چند موضوع مشخص اما به طور جزیی بحث بشود. نمی‌دانم شاید به خاطر مخاطب هدف یا اصلا به خاطر قالب (مدیوم) صدا و تصویر، شاید قالب چنین گفت‌وگویی متن باشد (با این همدلم). در کل جذابیت این گفت‌وگوها برای من در مرور مبحث، گرفتن سر نخ‌های جدید (معرفی مقاله، کتاب یا حتی شخص) است.

ادامه ی مطلب

در مورد تاریخ معاصر ایران

نوشته‌های پیش‌نویس زیادی دارم که فرصت نکردم تمام کنم و اینجا بگذارم. گفتم این نوشته را که به نظر می‌توانم سریع به مرحله انتشار برسانم شروع کنم. هر چند باز هم از شروع تا انتشار ۱۰ روزی طول کشید.

حدود یک ماه و نیم اخیر از خواندن کتاب ایران بین دو انقلاب خیلی لذت بردم. قبلا به چند سخنرانی از آقای آبراهامیان گوش داده بودم ولی این کتاب چیز دیگری بود. نسبت به کتاب‌های دیگر و البته نه چندانی که من خواندم و صحبت‌هایی که شنیده‌ام، مستندتر (اگر چیزی گفته منبع استنادش را داده، می‌توان رفت و به آن مراجعه کرد. خود منبع هم در نگاه اول به نظر معتبر می‌رسد) و جامع‌تر بود. تاریخ معاصر ایران و دغدغه‌های سیاسی مطرح را به صورت یک فرایند می‌توان در کتاب دید. نقش گروه‌های مختلف و میزان اثربخشی آن‌ها به طور مشخص‌تری بررسی شده.

چقدر من از نظام آموزشی ایدئولیژیک جمهوری اسلامی بعد از خواندن این طور کتاب‌ها بیزار می‌شوم. زمان آدم را با آموزش ناقص/غلط تلف کرده، تا حدی باورهای غلط/ناقص و یک درجه بدتر باور دانستن یا فهم موضوع را در حداقل خود من ایجاد کرده. چیزی که مثلا هنگام خواندن کتاب برای من خیلی به چشم می‌آمد این است که روایت رسمی یک سری عوامل مؤثر را گویا نمی‌بیند و چیزی از آن‌ها نمی‌گوید. مثلا نقش آقای شریعتمداری در انقلاب ۵۷، نقش آمریکا در تضعیف شاه، نقش حزب توده در تاریخ معاصر، …

من از قبل کانال نکته‌های تاریخی آقای شیرعلی‌نیا را دنبال می‌کردم. هر چند کانال مطالب خوبی داشت اما معمولا بسیار خلاصه و کوتاه بودند. ایشان به تاریخ‌پژوهی در زمینه جنگ ایران و عراق مشهور هستند ولی جدا از آن هم به خصوص در حوزه تاریخ اشخاص مطرح جمهوری اسلامی کار کرده‌اند.

از ۲۲ بهمن متوجه شدم امسال شروع به گذاشتن یک سری لایو‌های مفصل در صفحه اینستاگرامشان کردند. تا اینجا مواردی که من گوش دادم خیلی خوب بودند. اتفاقا اولین لایو در مورد روابط هاشمی و خامنه‌ای بود. موضوعی که قدیم من خیلی دوست داشتم الان هم همچنان برایم جالب است. حتی اگر کلا رابطه این دو برای کسی جالب نیست برای فردی که علاقه‌مند به تاریخ بعد از انقلاب ایران است صحبت‌های ایشان می‌تواند جالب باشد. یک تکه‌هایی از هر لایو را هم در تلگرامشان می‌توانید ببینید (مثلا این).

من این نوشته را به قصد معرفی کتاب ایران بین دو انقلاب و لایوهای آقای شیرعلی‌نیا نوشتم اما حالا که تا اینجا آمدم آقای مجید تفرشی را هم اشاره می‌کنم. معمولا صحبت‌های ایشان با دیگران را گوش می‌دهم. به نظرم مستند صحبت می‌کنند و به نظر تا حد خوبی برای قضاوت بی‌طرف تلاش می‌کنند.

رویای من جهانی است که حقیقت در آن پیروز است

من این مطلب را در وبلاگ فؤاد دیدم و از آن لذت بردم. آن را ذخیره کردم که بعدا مجموعه نامه‌های مرتبط یا اگر نامه ادامه‌ای دارد آن را پیدا کنم و بخوانم.

در نهایت البته فهمیدم که نامه (آن نوشته) از داستایفسکی نیست و بخشی از شش پرده‌ای است که آیدین آرتا با الهام و قرض گرفتن برخی جملات از نوشته‌های داستایفسکی نوشته. (ماجرا در اینجا).

برنامه کتاب‌باز به نظرم یکی از برنامه‌های خوب است ولی این اشتباه بدی بود برای این برنامه. بازبینی به همراه یک پیگیری ساده می‌توانست جلوی این اشتباه را بگیرد. اصلا خود منبع دادن کار خوبی است برای افرادی مثل من که در مورد برخی مطالب می‌خواهند بیشتر بخوانند. این دنبال منبع گشتن جلوی چنین اشتباهی را می‌گیرد.

قسمت ناامیدکننده این که حداقل از نظر من، تنها پرده خوب همین پرده چهارم است:

ادامه ی مطلب

جز از کل، حس فهمیده شدن

مدتی پیش در حال خواندن کتاب جز از کل، از زبان یکی از شخصیت‌ها (احتمالا مارتین) چیزی با این مضمون خواندم:
هر گاه با کسی ارتباط عاطفی‌ای حس می‌کنم، مرگش را تصور می‌کنم، تا بعدا سرخورده نشوم.

بارها تکرار شده ولی همچنان حسی خوبی دارد و کهنه نمی‌شود، دیدن اینکه کسی به حس، فکر، عملکردی که فکر می‌کنی در اعماق خودت دفن کردی با جزییاتی مشابه و حتی گاهی عینا اشاره کند. جالب‌تر اینکه در مورد کتاب بسیاری اوقات آن فرد فاصله فیزیکی بسیاری از خودت دارد. یادم نیست در چه حال و هوایی بودم ولی حین خواندن کتاب جز از کل شاید ۳-۴ بار این حس به من دست داد.

دقیقا مطمئن نیستم چرا حس خوبی ‌می‌دهد. شاید احساس درک شدن می‌دهد وقتی در حال و هوایی هستی که فکر می‌کنی کمتر توسط اطرافیان فهمیده می‌شوی. اما کتابی می‌خوانی، فیلمی می‌بینی و توجهت جلب می‌شود که کسی حرفت را می‌فهمد. این اشتراک داشتن در یک حس یا فکر، خودش احتمالا نشانه‌ای است از نزدیک بودن مجموعه‌ای از باورها.

شاید گاهی حس بد هم بدهد. از اینکه می‌بینی آنقدرها هم که فکر می‌کردی خاص نیستی. خودم البته بنا بر تجربه و همچنین با مد نظر قرار دادن تعداد آدم‌های مرده، زنده و به دنیا نیامده مدت‌هاست که می‌دانم راه‌های رسیدن به یک باور یا حس بسیار است.

در مورد خود کتاب در گودریدز نوشته‌ام. حال که این مطلب را نوشتم به نظرم بدی نیست برخی جملات آن را دست و پا شکسته و صرفا با هدف انتقال مضمون ترجمه کنم:

اگر بیماری او دلیلی داشت، آن درون‌نگری زیاد از حد بود.

گذشته حقیقتا یک تومور غیر قابل جراحی است که به حال گسترش پیدا می‌کند.

وقتی این‌همه تلاش می‌کنی یک نفر را فراموش کنی، خود این تلاش تبدیل به خاطره می‌شود. بعد باید فراموش کردن را فراموش کنی و خود این هم در خاطر می‌ماند.

ترجمه از من نیست

قضیه بیض، چرا شواهد جدید با باورهای قدیمی جمع نمی‌شوند

علی خجالتی و گوشه‌گیر است، همیشه مایل به کمک است ولی به انسان‌ها و دنیای واقعی علاقه‌ای ندارد. به ترتیب و ساختار دادن نیاز داشته و اشتیاق زیاده به جزییات دارد.

کدام گزینه را محتمل‌تر می‌دانید:

  1. علی یک کتابدار است.
  2. علی کشاورز است.

اگر گزینه ۱ را انتخاب کردید، احتمالا پاسختان درست نیست. چرا؟

کتابداری شغل رایجی نیست و اگر قبل از این سوال از ما می‌پرسیدند به ازای هر کتابدار چند کشاورز وجود دارند شاید می‌گفتیم: ۲۰، یعنی به ازای هر ۲۰ کشاورز ۱ کتابدار وجود دارد.

خب حالا اگر قبل توصیف خصوصیات علی از ما می‌پرسیدند علی کتابدار است یا کشاورز چه می‌گفتیم؟ با فرض اینکه باور داریم به ازای هر ۲۰ کشاورز ۱ کتابدار وجود دارد می‌گفتیم احتمال کتابدار بودن علی ۴.۸ درصد است و بنابراین علی احتمالا کشاورز است.

اگر توصیفات ابتدایی از علی را این طور بگیریم که احتمال کتابدار بودن را ۴ برابر کشاورز بودن می‌کند. با در نظر گرفتن نسبت ۱ به ۲۱ در کتابدار بودن تازه احتمال کتابدار بودن را به چیزی حدود ۱۷ درصد می‌رساند.

این یک نوع دام جالبی است که بنا بر ادعای برخی از روان‌شناسان از جمله دنیل کانمن عموم انسان‌ها در آن می‌افتند. گویی بسته به نحوه‌ای که اطلاعات به ما داده می‌شود ما برخی مواقع فرضیات و شواهد جدید را به باور‌های قبلی اضافه نمی‌کنیم و تنها بر مبنای همین شواهد جدید تصمیم می‌گیریم. انگار گاهی باورهای ما تجمیع نمی‌شود.

به این قضیه در احتمال، قضیه بیض می‌گویند من قبلا در مغالطه نرخ پایه تا حدی به آن اشاره کردم. اخیرا با دیدن این ویدئو که قضیه بیض را به خوبی توضیح می‌دهد گفتم به بهانه معرفی این ویدئو باز هم در این باره بنویسم. ویدئو به خوبی قضیه را توضیح می‌دهد. مثال اولیه من هم مثال همین ویدئو بود.

همه اعتراض‌ها جرمن

آخرین نوشته‌ام برمی‌گردد به ۱۷ آبان. درست یک هفته قبل از اعتراضات آبان که جرقه شروعش افزایش قیمت بنزین بود. و در ادامه کشته شدن مردم، خاموشی اینترنت و … پس از ۲۴ آبان نمی‌توانستم نوشتن را با مطلبی غیر سیاسی از سر بگیرم. نمی‌شد.

آبان، بنزین، اینترنت، هواپیما

متن یا طرح نوشته‌ای به نظرم نمی‌رسید، حتی در حدی که مرا راضی به شروع نوشتن کند. خیلی سخت می‌توانم آن طور که برایم قابل قبول است حول این موارد بنویسم. اتفاقات پی در پی بعد از آن هم کمکی نکرد. تصاویر اعتراضات، واکنش مقام‌های رسمی به آن، مقدمات انتخابات مجلس، کشته شدن قاسم سلیمانی، زدن هواپیما با موشک، ماجراهای بعد از زدن موشک، …

الان هم که کرونا و البته به لحاظی که من قبلی‌ها را مد نظر دارم با موارد قبلی قابل مقایسه نیست.

رژیم حاکم هنوز اعلام نکرده چند نفر را در ماجرای تظاهرات آبان کشته و در مجموع چند نفر کشته شده‌اند.
در مورد شلیک به هواپیما توضیح و پیگیری‌ای انجام نشده.
رد صلاحیت‌ها هم که …

جای توجیه نمانده

در مجموع به نظر من جای توجیه بسیار کمی برای دفاع اخلاقی از حکومت جمهوری اسلامی مانده. این را در صحبت‌ها با افراد مدافعی که به نظرم معقول هستند هم می‌بینم.

قبلا در موضع‌گیری در رابطه با حکومت و وظیفه اخلاقی افراد نسبت به آن به محدوده تعلیق(محدوده‌ای که قضاوتم را به تعلیق در می‌آورم) وسیعی قائل بودم. اما الان محدوده تعلیقم بسیار کوچک است.

مشخصا به نظرم کار کردن در مجموعه خبرگزاری صدا و سیما و مجموعه سپاه به جد غیر اخلاقی‌ست. سپاه به عنوان بازوی سرکوب حکومت و خبرگزاری صدا و سیما با نداشتن دغدغه‌ای نسبت به حقیقت و تلاش برای پوشاندن و کمک به ادامه یافتن حکومتی که عامل درد و رنج بسیاری است.

چه باید کرد؟

سایت آسو کار جالبی انجام داده. یک پرونده درست کرده با عنوان همه ایران‌ها در آن افراد مختلف چشم‌اندازشان از ایران را نوشته‌اند. ایده به نظرم بسیار جالب است. شفاف شدن چشم‌اندازها کمک می‌کند خودمان بهتر چشم‌اندازمان را ارزیابی کنیم، به پیدا کردن راه‌های رسیدن به چشم‌انداز کمک می‌کند و به اشتراک گذاشتنشان کمک می‌کند به نقد آن‌ها و هم شکل‌گیری تصویر مشترک.

هرچند ایده آسو جالب بود و تعداد چشم‌اندازهای ترسیم شده قابل توجه، اما محتواها به نظرم کیفیت لازم را نداشتند. تفصیل و دقت نوشته‌ها کم بود. من تنها کمی این نوشته از آقای حسین رئیسی را پسندیدم. با برخی از نویسندگان آشنایی کمی داشتم و مطالب آن‌ها را در جاهای دیگر خوانده بودم، اما نوشته همان افراد هم کیفیت مورد انتظار را نداشتند.

ادامه ی مطلب