لانه‌ی مورچه سر راه، ایلان ماسک و هوش مصنوعی

If AI has a goal and humanity just happens to be in the way, it will destroy humanity as a matter of course without even thinking about it. No hard feelings, It’s just like, if we’re building a road and an anthill just happens to be in the way, we don’t hate ants, we’re just building a road, and so, goodbye anthill.

Elon Musk

اگر هوش مصنوعی هدفی داشت و بشر به نحوی سر راهش بود، در راه هدف خودش بشریت را نابود می‌کند بدون اینکه حتی به آن فکر کند. سوء تفاهم نشود، فقط مثل این می‌ماند که مثلا ما انسان‌های می‌خواهیم راهی بسازیم و لانه‌ی مورچه‌ای هم به نحوی سر راه است، ما از مورچه‌ها متنفر نیستیم، فقط داریم راه می‌سازیم. پس بنابراین خداحافظ لانه‌ی مورچه‌ها.

ایلان ماسک

Really? No hard feelings Mr Musk?

سوء تفاهم نشود؟ واقعا آقای ماسک؟

ادامه ی مطلب

مسئولیت برداشت متداول

به نظر من آدم‌ها در مورد برداشت متداولی که از رفتارشان می‌شود به لحاظ اخلاقی مسئول هستند.

مثلا اگر سؤالی می‌پرسم که جواب آن را می‌دانم و هدفم از سؤال چیز دیگریست در عین حال تقریبا مطمئن هستم برداشت مخاطبم این خواهد بود که من جواب آن را نمی‌دانم، و واقعا برایم سؤال است.

اگر من تو را می‌بینم و ماجرایی را با آب و تاب برایت تعریف می‌کنم و تو در حالی که آن ماجرا را یک بار از فرد دیگری کامل شنیده‌ای اما مشتاقانه به حرف‌های من گوش می‌دهی، حتی شاید سؤالی هم بپرسی در حالی که پاسخ آن را می‌دانی.

اگر قسمتی از حقیقت را می‌گویم در حالی که مخاطب انتظار تمام حقیقت را دارد. مسئولیت آن برداشت ناقص با من خواهد بود.

اگر پزشکی هستم متخصص در زمینه «الف» در زمینه‌ی دیگری ولی همچنان در حوزه پزشکی از من سؤال می‌شود اطلاعات من در آن مورد در حد عامه مردم است. به لحاظ اخلاقی اگر نظرم را می‌گویم باید تأکید کنم که آن را به حساب پزشک بودنم نگذارند بلکه جواب را طوری حساب کنند گویی از فردی غیر پزشک شنیده‌اند.

اگر اتفاق خاصی برای من افتاده و عملکرد من را تحت تأثیر قرار داده، اینکه اتفاق را اعلام نمی‌کنم نشانه قوی بودن یا هر چیز دیگر نیست. بلکه مسئول آن کج‌فهمی احتمالی‌ای هستم که در افراد مرتبط با من شکل می‌گیرد. مثلا فرض کنید از نزدیکان من فوت شده، من اما در محل کار این را اعلام نمی‌کنم و دل و دماغ کار هم ندارم. اینکه بقیه کاری به من محول می‌کنند یا در ارتباط با من دچار کج‌فهمی سوء تفاهم یا هر چیزی می‌شوند مسئولیتش به نظرم با من است.

جدا از اینکه من فکر می‌کنم اگر رابطه‌ای از حدی نزدیک‌تر شد، از جمله مواردی که بر دوش طرفین قرار می‌گیرد این است که خودشان اتفاق‌های مهم و تأثیرگذار بر خودشان را به فرد دیگر داخل آن رابطه اطلاع دهند. از اطلاع ندادن بدتر آن است که کشف آن را به عهده فرد مقابل بگذارند و انتظار داشته باشند.

پایین آوردن مجسمه‌ها یا مبنای ارزیابی شخصیت‌های گذشته و حال

برخی از نوشته‌های من اینطوری هستند که مطلبی می‌خوانم یا اتفاقی می‌افتد و من تصمیم می‌گیرم نظر خودم را در مورد آن پیدا کنم یا مثلاً مشخص‌تر کنم یا بررسی کنم یا نه صرفاً بنویسم. این نوشته هم یکی از همان موارد است.

تقریباً دو سال پیش بود که فردی به نام جورج فلوید در آمریکا کشته شد و در ادامه تظاهرات‌ها و اتفاقاتی از پی آن آمد. یکی از کارهایی که برخی از تظاهرکنندگان می‌کردند تخریب یا پایین آوردن مجسمه افرادِ مشهورِ گذشته بود در مکان‌های عمومی. در همان زمان و در رابطه با همین مسأله من مطلبی خواندم با عنوان As Statues Fall, What’s the Best Way to Evaluate History’s Heroes? و این بهانه‌ای شد تا این نوشته آغاز شود.

من همان موقع تصمیم گرفتم چیزی بنویسم ولی آن‌قدر نوشتن را کش دادم/اهمال کاری کردم که امروز این نوشته منتشر می‌شود.

از مجسمه‌ها، نام‌گذاری خیابان‌ها و … دنبال چه هستیم؟

این کارها یک وقت در حوزه خصوصی انجام می‌شود، مانند وقتی که عکس شخصی را در کیف پول خود می‌گذاریم. یا در حوزه عمومی مانند ساختن مجسمه یک شخص در یکی از میدان‌های شهر. اینجا در مورد حوزه عمومی می‌خواهم صحبت می‌کنم. به حوزه شخصی هم برای کمک به بحث کمی خواهم پرداخت.

ساختن مجسمه، نام‌گذاری خیابان یا یک مکان، برگزاری یادبود یک شخص یا گروهی از افراد در حوزه عمومی به نظر من کمتر به خودی خود مطلوب است. خود ساختن مجسمه سعدی به خودی خود ارزش کمتری دارد، نتایج آن است که برای جامعه ارزشمند است. ساختن مجسمه، نام‌گذاری خیابان و مانند آن بیشتر یک کار نتیجه‌گرا است. نتیجه‌ها هستند که اکثر معنای آن را می‌سازند.

چرا در نامگذاری‌ها از نام افراد واقعی (حداقل در ایران) استفاده می‌کنند؟ چه می‌شود که یک سالن را به نام فردی می‌کنیم یا مجسمه شخصی را ساخته و در یک مکان عمومی قرار می‌دهیم؟ در حوزه شخصی چرا عکس فردی که فوت شده را در جایی که هر از چندی توجهمان جلب شود قرار می‌دهیم؟ چرا عکس افراد زنده سر از کیف پول آدم‌ها در می‌آورند؟

پاسخ این سوال‌ها وجه اشتراکی دارند؟ به نظر من بله و آن متوجه ساختن و یادآوری است و اگر بخواهم خودم را کمتر مقید به فارسی نویسی کنم می‌گویم ذکر. اما ذکر برای چه؟

ادامه ی مطلب

پرندگان خانه

یادم نیست که مادرم از کی شروع کرد به غذا ریختن منظم در بالکن. ولی یادم می‌آید که از یک جا به بعد پرنده‌ها شروع کردند یواش یواش آمدن. کمی گذشت تا آمدن یک کفتر توجهمان را جلب کرد. به نظرمان زیبا و جالب می‌آمد و او هم تقریبا هر روز سری به ما می‌زد.

من شخصا به حیوانات تا حدی علاقه دارم. به اسب، سگ و گربه خیلی بیشتر ولی از بقیه هم خوشم می‌آید. روزهایی که مادرم نبود معمولا من غذای پرنده‌ها را می‌ریختم.

ادامه ی مطلب

واکنش فیزیکی در واکنش به بیان – به بهانه ماجرای ویل اسمیت

امسال در جریان مراسم اسکار ۲۰۲۲ پس از اینکه مجری مراسم خطاب به همسر ویل اسمیت گفت: «جیدا، دوستت دارم، جی.آی. جین ۲، بی‌صبرانه منتظر دیدنش هستم». ویل بلند شد به روی صحنه رفت و به مجری سیلی زد.

داستان کامل ماجرا و واکنش‌ها به این کار را اگر علاقه داشته باشید می‌توانید جستجو کرده و بخوانید. من در این نوشته به بهانه این ماجرا می‌خواهم از این صحبت کنم که چرا به نظرم این کار اشتباه بود. چرا در بیشتر موارد واکنش فیزیکی در واکنش به صحبت یک فرد یا به طور کلی کنش‌های بیانی اشتباه هست. کمی هم از نظرم در مورد حوزه قانون و اخلاق، و کارکرد قانون بنویسم.

ادامه ی مطلب

سانسور کتاب – فهرست موارد سانسور شده

در ایران به شکل عمیقی سانسور وجود دارد. اینترنت رو که لازم نیست بگم افتضاح هست، تلویزین، مطبوعات، … همه جا سانسور و سانسورچی هست. این قضیه در مورد کتاب هم صدق می‌کند.

سانسور کتاب

در کتاب‌های تألیفی موارد کمی نیستند که یک نویسنده می‌داند در مورد آن نمی‌تواند بنویسد و کتاب چاپ کند، حتی با رعایت آن موارد هم برخی مواقع هنگام صدور مجوز باز درخواست می‌شود که قسمت‌هایی سانسور شود. در مورد ترجمه هم سانسور به صورت جدی حضور دارد. گاهی کلا مجوز ترجمه برای کتابی صادر نمی‌شود. گاهی با اعمال حذفیات و سانسور برخی قسمت‌ها مجوز نشر می‌دهند. گاهی هم مانند مورد کتاب انسان خردمند (همچنان از کتابچی می‌توانید کتاب را بخرید) بعد از اعمال حذفیات و دادن مجوز نشر جلوی چاپ‌های بعدی گرفته می‌شود.

در مورد ترجمه که به صراحت آقای خامنه‌ای هم موافق سانسور هستند. نگاه کنید به کتاب «من و کتاب» از انتشارات سوره مهر. بخش «ظرافت‌هایی برای ترجمه» آنجا به نقل از ایشان گفته می‌شود که:

ادامه ی مطلب

فیلیپا فوت، عدم انحصار جملاتِ امریِ نامشروط در اخلاق

مدتی پیش گفتگویی داشتم در مورد فلسفه اخلاق و از سؤال‌هایی که به نظرم می‌رسید گفتم. به طور مشخص از این گفتم که به نظر من گزاره‌های اخلاقی در نهایت از جنس بایدهای نامشروط هستند.

مقاله‌ای از همان فردی که با وی گفتگو داشتم به من معرفی شد که محدود بودن بایدهای نامشروط به حوزه اخلاق را رد می‌کرد. مقاله البته تنها منحصر به این مسأله نیست، و کلیت آن نقدهایی است به اخلاق کانتی وارد می‌کند و در ادامه از این نقدها استفاده کرده در جهت معقول دانستن یا اثبات گزاره‌هایی دیگر.

لینک مقاله را اینجا می‌گذارم برای کسانی که مایل هستند خود مقاله را بخوانند:

Philippa Foot, Morality as a system of hypothetical imperatives

من آشنایی خیلی کمی با فلسفه اخلاق کانت دارم و در رابطه با مقاله به صورت کلی نظری ندارم. اما به نظرم استدلال فیلیپا فوت در رد «منحصر بودن بایدهای نامشروط به حوزه اخلاق» درست نیست. ادامه این نوشته در مورد اشکال من خواهد بود.

ادامه ی مطلب

کانت، کرامت انسانی و بازی فیفا

من خیلی فیفا بازی کرده‌ام. اولین بازی فیفایی که خریدم FIFA 2000 بود، بعدها فیفا ۹۸ هم بازی کردم. اوایل بیشتر با خود کامپیوتر یا کنسول بازی می‌کردم، اما این اواخر نه، بیشتر با انسان‌ها بازی می‌کنم. در کل با خیلی‌ها فیفا بازی کرده‌ام فک، فامیل، دوست، آشنا، همه.

یک پسر دایی‌ای دارم که ۱۶-۱۷ سال از من کوچک‌تر است. چند سالی است که او هم به افرادی اضافه شده که با آن‌ها فیفا بازی می‌کنم. فعلا به حدی نرسیده که بتواند من را ببرد و مثل آب خوردن می‌بازد. خودش البته کم نمی‌آورد و باز هم می‌خواهد با من بازی کند. هر بار که فرصت پیش می‌آید از من می‌خواهد که با هم بازی کنیم، می‌گوید این دفعه من را می‌برد. من هم گاهی قبول می‌کنم و او را می‌برم.

یک روز در مقابل پدرم در حال بازی بودیم، پسر دایی‌ام در حال باختن بود که اواسط بازی متوجه شدم پدرم اشاره می‌کند که چرا نمی‌بازی؟ چرا حداقل یک بار نمی‌گذاری ببرد و خوشحال شود. یا حداقل بگذار گل بزند. شرایط طوری نبود که بتوانم توضیح بدهم چرا حتی نمی‌گذارم یک گل بزند. آن روز گذاشتم یک گل بزند، ولی نباختم.

یادم نمی‌آید به کسی بدون اطلاعش رحم کرده باشم. حتی به مقدار کم. ممکن است به خاطر خودم کاری انجام داده باشم که در نتیجه به کسی هم رحم کرده باشم، اما به هدف رحم کردن به او نبوده. مثلا در همین فیفا شده که حال نداشته باشم جدی بازی کنم و جدی بازی نکرده باشم، ولی به خاطر حال نداشتن خودم بوده نه اینکه بخواهم فرد مقابل خوشحال شود یا مانند آن. در برابر پسر دایی کوچکم هم، همین روال را داشتم.

ادامه ی مطلب

زیبایی در اخلاق

مدتی است که فکرم بیشتر درگیر فلسفه اخلاق است و به آن بیشتر فکر می‌کنم. امروز این روایت‌ها را در توییتر دیدم و نمی‌توانم بگویم که از نظر من چقدر همچونین انسان بودن‌هایی زیباست.

زکریا بن آدم وکیل امام رضا بود در قم، به امام نامه نوشت که من می‌خواهم از قم هجرت کنم، قمیان بد شده‌اند، مثلا وقتی می‌خواهند حیوان را ذبح کنند دامن‌‌شان را به عنوان اینکه در آن علف است گرفته و حیوان را فریب می‌دهند!
امام می‌گویند در قم بمان تو‌ امان اهل قم هستی.

پیامبر از کوچه‌های مدینه می‌گذشتند دیدند مادری برای آوردن بچه چموشش به داخل خانه دست خالی‌‌اش را مشت کرده و می‌گوید بیا بهت خرما بدهم، پیامبر فرمود بچه هایتان را فریب ندهید.

پیامبر بعد از دیدن مردی که برای آوردن حیوانش ردایش را جمع کرده به گونه‌ای که مثلا بیا علف بدهمت، فرمودند حتی حیوان‌ را فریب ندهید.

پی‌نوشت: حقیقت داشتن، یا نداشتن این روایت‌ها و منبع‌شان اهمیتی ندارد.

من پس از خواندن مقاله سینگر – مسئولیت جهانی ۳

«هر ساله میلیون‌ها نفر در اثر سوء تغذیه و مشکلات بهداشتی مرتبط با آن، جان می‌سپارند. در بین کودکانی که در ممالک فقیر زندگی می‌کنند، مرگ در اثرِ از دست رفتن آبِ بدن به علت اسهال ناشی از سوپ تغذیه، الگویی متداول است. مدیر اجرائیِ صندوق کودکان سازمان ملل(یونیسف) تخمین زده است که روزانه ۱۵۰۰۰ کودک بدین طریق جان می‌سپارند، که سالانه بالغ بر ۵۴۷۵۰۰۰ کودک می‌شود. حتی اگر این برآورد غیر واقع بینانه باشد، باز هم شمارِ کودکانی که می‌میرند باور نکردنی است.»
متن ابتدایی فصل ۶ کتاب فلسفه اخلاق جیمز ریچلز با ترجمه آرش اخگری و با عنوان خودگرایی اخلاقی.

این قسمت در مورد خودم و احوالم پس از خواندن این مقاله است.

ادامه ی مطلب