زیبایی در اخلاق

مدتی است که فکرم بیشتر درگیر فلسفه اخلاق است و به آن بیشتر فکر می‌کنم. امروز این روایت‌ها را در توییتر دیدم و نمی‌توانم بگویم که از نظر من چقدر همچونین انسان بودن‌هایی زیباست.

زکریا بن آدم وکیل امام رضا بود در قم، به امام نامه نوشت که من می‌خواهم از قم هجرت کنم، قمیان بد شده‌اند، مثلا وقتی می‌خواهند حیوان را ذبح کنند دامن‌‌شان را به عنوان اینکه در آن علف است گرفته و حیوان را فریب می‌دهند!
امام می‌گویند در قم بمان تو‌ امان اهل قم هستی.

پیامبر از کوچه‌های مدینه می‌گذشتند دیدند مادری برای آوردن بچه چموشش به داخل خانه دست خالی‌‌اش را مشت کرده و می‌گوید بیا بهت خرما بدهم، پیامبر فرمود بچه هایتان را فریب ندهید.

پیامبر بعد از دیدن مردی که برای آوردن حیوانش ردایش را جمع کرده به گونه‌ای که مثلا بیا علف بدهمت، فرمودند حتی حیوان‌ را فریب ندهید.

پی‌نوشت: حقیقت داشتن، یا نداشتن این روایت‌ها و منبع‌شان اهمیتی ندارد.

من پس از خواندن مقاله سینگر – مسئولیت جهانی ۳

«هر ساله میلیون‌ها نفر در اثر سوء تغذیه و مشکلات بهداشتی مرتبط با آن، جان می‌سپارند. در بین کودکانی که در ممالک فقیر زندگی می‌کنند، مرگ در اثرِ از دست رفتن آبِ بدن به علت اسهال ناشی از سوپ تغذیه، الگویی متداول است. مدیر اجرائیِ صندوق کودکان سازمان ملل(یونیسف) تخمین زده است که روزانه ۱۵۰۰۰ کودک بدین طریق جان می‌سپارند، که سالانه بالغ بر ۵۴۷۵۰۰۰ کودک می‌شود. حتی اگر این برآورد غیر واقع بینانه باشد، باز هم شمارِ کودکانی که می‌میرند باور نکردنی است.»
متن ابتدایی فصل ۶ کتاب فلسفه اخلاق جیمز ریچلز با ترجمه آرش اخگری و با عنوان خودگرایی اخلاقی.

این قسمت در مورد خودم و احوالم پس از خواندن این مقاله است.

ادامه ی مطلب

انواع دروغ

باز هم یک تکه از دیالوگ‌های سریال هاوس را آورده‌ام این بار قسمت ۱۰ از فصل ۴. این بار هم مانند دفعه قبل مرتبط با اخلاق.

سریال هاوس، انواع دروغ

دکتر هاوس چند نوع از دروغ‌ها را بر می‌شمارد:

  1. دروغ‌های سفید، دروغ‌هایی که می‌گوییم تا دیگران حس بهتری پیدا کنند.
  2. دلیل‌تراشی، دلایلی که به دروغ برای چیزی می‌آوریم تا خودمان حس بهتری پیدا کنیم.
  3. نگفتن تمام حقیقت، مواقعی که تمام حقیقت را نمی‌گوییم، بخشی را حذف می‌کنیم.

چهارمی را هم من اضافه کنم(به نظرم به نوع دوم نزدیک است، حتی شاید زیر مجموعه آن):

  • دلیل دروغ، دلیلی را که فکر می‌کنیم طرف مقابل قبول می‌کند به عنوان دلیل کارمان می‌گوییم تا بی‌خیال شود ولی دلیل واقعی چیز دیگری است.

نیاز به اخلاق جهانی – مسئولیت جهانی ۲

در قسمت اول نوشته‌هایم در مورد مسئولیت جهانی، قسمتی از مقاله‌ی آقای پیتر سینگر(Peter Singer) با عنوان کودک در حال غرق شدن و گسترش دایره اخلاقی(The Drowning Child and the Expanding Circle) را ترجمه کردم. ترجمه من شامل بخش‌های پایانی نمی‌شد، چون آن موقع فرصت زیادی برای نوشتن نداشتم و همچنین اهمیت بخش‌های پایانی برای من کمتر بود.

در این نوشته یعنی قسمت دوم سری نوشته‌هایم در مورد مسئولیت جهانی، می‌خواهم خلاصه بخش‌های پایانی‌ای که ترجمه نکردم را بگویم، به همراه معرفیِ چند نوشته دیگر و یک سخنرانی از خود آقای سینگر در همین موضوع.

ادامه ی مطلب

کودک در حال غرق شدن – مسئولیت جهانی قسمت ۱

متن زیر ترجمه مبتدیانه و غیر وفادار من از مقاله(چند پاراگراف آخر را نیاوردم) آقای پیتر سینگر(Peter Singer) با عنوان The Drowning Child and the Expanding Circle است. به عنوان پیش‌زمینه‌ای برای آنچه بعدا از وظیفه کمک به فقرا و مسئولیت جهانی خواهم گفت.

برای اینکه دانشجویانم را دعوت کنم تا درباره مسأله اخلاقی آنچه ما به نیازمندان بدهکاریم فکر کنند، از آن‌ها می‌خواستم تصور کنند که مسیر آن‌ها برای آمدن به دانشکده از یک دریاچه کم‌عمق می‌گذرد. به آن‌ها می‌گفتم یک روز صبح متوجه می‌شوید که کودکی در دریاچه افتاده و به نظر می‌رسد که در حال غرق شدن است. رفتن به داخل آب و بیرون آوردن وی آسان است ولی باعث می‌شود که لباس‌هایتان خیس و گلی شود. و تا بخواهید به خانه بروید و لباس‌هایتان را عوض کنید، کلاس اولتان را از دست خواهید داد.

ادامه ی مطلب

فلسفه آموزش و پرورش – پایه و تاریخچه

آموزش و پرورش برای من تقریبا از سال‌های سوم راهنمایی و اول دبیرستان مسأله‌ی جدی‌ای شد. وقتی مشکلاتم با نظام آموزشی از یک حدی بیشتر شد، شروع کردم به زیر سؤال بردن کل ماجرا. نظام آموزشی به خصوص در ایران به نظرم خیلی مزخرف می‌آمد و از همان وقت به بهانه‌های مختلف به این مسأله فکر می‌کردم و اگر مطلب جالبِ مرتبطی می‌دیدم، می‌خواندم. گذشت تا امروز که تا جای ممکن از نظام آموزشی بیرون آمده‌ام و آموزش و پرورش مسأله اصلی من نیست، صرفا جزو آن مسائلی است که به خاطرش بدبختی‌های زیادی کشیده‌ام و خود مسأله هم برایم حل نشده. اول راه اندازی وبلاگ قصد داشتم همراه با پیگیری جدی این موضوع در وبلاگ هم در موردش سری مطالبی بنویسم، اما خب فعلا از لیست مسائل اولویت‌دار من خارج شده و در حد یک موضوع مورد علاقه هست.

یک سری یادداشت‌هایی از گذشته داشتم که به نظرم می‌توانند قسمتی از چهارچوب موضوع را بسازند، گفتم آن‌ها را اینجا بیاورم. شاید بعدا ادامه دادم. بنابراین این نوشته از جنس یادداشت خواهد بود، انسجام و پرداخت کافی ندارد.

مطالب این نوشته اکثرا شامل یادداشت‌هایم از کتاب نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش از میرعبدالحسین نقیب زاده است. یکی از کتاب‌های مقدماتی خوبی بود که در این زمینه خوانده‌ام.

ادامه ی مطلب

چگونه می‌توانم درست را از غلط تشخیص بدهم

Philosophy Now یک مجله مرتبط با فلسفه هست که فکر کنم هر ماه یا دو ماه یک بار منتشر می‌شود. من هم برخی مقاله‌هایش را می‌خوانم. این مجله قسمتی دارد با عنوان سؤال ماه، هر ماه سؤالی می‌پرسد و از خوانندگان می‌خواهد پاسخ‌هایشان را به مجله ارسال کنند. در شماره بعدی بعضی از پاسخ‌ها چاپ می‌شود.

در شماره ۱۲۲ مجله(ماه اُکتبر تقریبا آبان ۹۶) سؤال ماه بعدی این بود: چطور می‌توانم درست را از غلط تشخیص دهم؟ ماه بعد در شماره ۱۲۳ منتخب پاسخ‌ها منتشر شد. اینجا می‌توانید پاسخ‌ها را ببینید. در این نوشته می‌خواهم خلاصه و برداشتی آزاد از پاسخ‌های منتشر شده را به همراه پاسخ خودم بنویسم.

ادامه ی مطلب

بچه دار شدن اخلاقی نیست – قسمت پنجم

مقدمه: قسمت پنجم از سری مطالب ترجمه مقاله‌ی بچه دار شدن اخلاقی نیست.

اگر هر گونه دیگری مانند انسان سبب این چنین خرابی‌هایی می‌شد، ما فکر می‌کردیم به وجود آوردن عضوی جدید از این گونه اشتباه است. به وجود آوردن عضوی جدید از انسان‌ها هم باید با همین معیار قضاوت شود.

این بدین معنی نیست که یک قدم دیگر هم برداریم و به ریشه‌کن کردن انسان‌ها از میان انواع گونه‌ها اقدام کنیم، به عنوان راه حل نهایی. اگرچه انسان‌ها به شدت مخرب هستند، اقدام برای ریشه کردن این گونه باعث آسیب و رنج قابل توجهی خواهد شد و اشتباه بودن قتل را نقض خواهد کرد. همچنین ممکن است برعکس نتیجه بدهد و باعث تخریب بیشتری از آنچه قرار بود جلوی آن را بگیرد بشود، مانند کارهای تندی که آرمان‌شهرگراها کرده‌اند.

استدلال غیر نوع دوستانه انکار نمی‌کند که انسان‌ها می‌توانند علاوه بر آسیب زدن کارهای خوبی هم بکنند. با این حال، با توجه به حجم آسیب به نظر می‌رسد احتمال اینکه کفه‌ی خوبی‌ها سنگینی کند کم است. ممکن است افرادی باشند که بیشتر خوبی بکنند تا آسیب، ولی با در نظر گرفتن انگیزه خود فریبی در این موضوع، زوج‌هایی که به تولید مثل فکر می‌کنند باید فوق‌العاده مشکوک باشند به اینکه فرزندی که به دنیا می‌آورند یک استثنای کمیاب خواهد بود.

همانگونه که، افرادی که یک حیوان همنشین می‌خواهند باید یک سگ یا گربه ناخواسته را بگیرند به جای به وجود آوردن حیوانات جدید، آن‌هایی که می‌خواهند فرزند بزرگ کنند باید به جای تولید مثل کسی را به فرزندی قبول کنند. معلوم است که بچه‌ها ناخواسته به اندازه‌ای نیستند که همه‌ی آن‌هایی را که می‌خواهند پدر مادر شوند راضی کنند و حتی کمتر خواهند بود اگر آن‌هایی که بچه ناخواسته به دنیا می‌آورند تولدستیزی را قلبا قبول کنند. با این حال، تا زمانی که بچه ناخواسته وجود دارد، وجود آن‌ها دلیل دیگری است بر علیه تولید مثل.

بزرگ کردن بچه، چه بیولوژیک باشد چه به فرزندی قبول کرده باشید، می‌تواند رضایت بیاورد. اگر تعداد بچه‌های ناخواسته روزی به صفر رسید، تولدستیزی برای افرادی که منع اخلاقی به وجود آوردن فرزند را پذیرفته‌اند، منجر به محرومیت از این مزیت می‌شود. ولی این بدین معنی نیست که باید تولدستیزی را رد کنیم. پاداش و لذت پدر مادر شدن بر آسیب جدی‌ای که تولید مثل به بقیه وارد خواهد کرد غلبه نمی‌کند.

سوال این نیست که آیا انسان‌ها منقرض خواهند شد، بلکه این است که چه زمانی منقرض خواهند شد. اگر استدلال‌های تولدستیزی درست باشند، در شرایط برابر بهتر خواهد بود که این اتفاق زودتر بیفتد، چرا که هر چه زودتر اتفاق بیفتد، از رنج و بدبختی بیشتری جلوگیری می‌شود.

پی‌نوشت: ترجمه این مقاله تمام شد، احتمالا یک قسمت هم خودم در مورد این مقاله و موضوع خواهم نوشت.

بچه دار شدن اخلاقی نیست – قسمت دوم

مقدمه: بدون خواندن قسمت قبلی، متوجه مطلب نخواهید شد. این سری مطالب، ترجمه قسمت به قسمت این مقاله است.

با بررسی دقیق جوانب، واضح است که باید بدی بیش از خوبی باشد. چرا که میان چیزهای خوب و چیزهای بد به تجربه عدم تقارن وجود دارد. بدترین درد‌ها، برای مثال، از بهترین خوشی‌ها که خوب هستند بدترند. اگر شک دارید، از خودتان بپرسید – صادقانه – حاضرید یک دقیقه از بدترین شکنجه را در ازای یکی دو دقیقه از بهترین لذت‌ها تحمل کنید؟ به نظر می‌رسد درد‌ها بیشتر از خوشی‌ها طول می‌کشد. مزه‌های خوشِ ذاتا زودگذر و سک* را، با پایداریِ درد مقایسه کنید. درد‌های مزمن مانند مفاصل و کمر وجود دارند ولی خوشی مزمن وجود ندارد.(احساس پایدار رضایت ممکن است، ولی همچنین احساس نارضایتی پایدار و بنابراین این مقایسه به غلبه‌ی خوبی کمک نمی‌کند.)

صدمات به سرعت اتفاق می‌افتند اما بهبود به کندی صورت می‌گیرد. آمبولی می‌تواند در یک لحظه شما را بیاندازد – و اگر کشته نشوید، خوب شدن کند خواهد بود. یادگیری یک عمر طول می‌کشد ولی در یک لحظه می‌تواند پاک شود. خراب کردن آسان‌تر از ساختن است.

وقتی به ارضای امیال می‌رسیم، همه چیز بر علیه ماست. بسیاری از امیال هیچوقت ارضا نمی‌شوند. و وقتی ارضا می‌شوند، معمولا بعد از دوره طولانی نارضایتی است. همچنین ارضا شدن هم پایدار نیست، چرا که ارضای یک میل منجر به میل دیگری می‌شود که خود آن نیاز دارد تا در آینده ارضا شود. وقتی کسی می‌توان امیال پایه‌ای خود را ارضا کند، مانند گرسنگی، به طور معمول امیال درجه بالاتر پیش می‌آیند. تردمیل و پله برقیِ میل است که وجود دارد.

ادامه ی مطلب

آنچه را برای خود نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند

حسن یک بعد از ظهر برای رفتن به سر کار از خانه بیرون آید. در راه رسیدن به سر کوچه و گرفتن تاکسی، مشغول خواندن مطلبی در موبایلش می‌شود. درست وقتی که سر کوچه می‌رسد یک موتورسوار موبایلش را از دست او می‌قاپد و فرار می‌کند. حسن دزدیده شدن موبایلش را به پلیس گزارش می‌کند اما احتمال پیدا شدن آن کم است.

هفته بعد در پارک محل دزد را می‌بیند یکدیگر را به جا می‌آورند، حسن می‌خواهد داد بزند، دزد جلوی او را می‌گیرد و می‌گوید اگر داد و بیداد کنی فرار خواهم کرد و دیگر من را نخواهی دید. حسن آرام می‌گیرد و می‌گوید: خب من الان چه کار کنم؟ همینجوری بگذارم و برم؟ موبایلی که دزدیدی چی.

دزد: فعلا کار خاصی ندارم، می‌تونیم صحبت کنیم.

حسن: صحبت چیه. من با دزد صحبتی ندارم. گوشیمو پس بده.

دزد: فعلا که تنها راهی که داری همین صحبت کردنه. با گفتن گوشیمو پس بده هم پست نمی‌دم، زور نزن. اصلا چرا پس بدم؟

حسن: شاید چون کار خلاف کردی. پلیس می‌گیردت پدرتو در میاره.

دزد: قانون مانون رو خیلی وقت هست گذاشتم کنار، پلیسم نمی‌گیردتم تا حالا که نگرفته.

حسن: خدا پیغمبر چی اونام به هیچ جایت نیست؟

ادامه ی مطلب