به نظر من آدمها در مورد برداشت متداولی که از رفتارشان میشود به لحاظ اخلاقی مسئول هستند.
مثلا اگر سؤالی میپرسم که جواب آن را میدانم و هدفم از سؤال چیز دیگریست در عین حال تقریبا مطمئن هستم برداشت مخاطبم این خواهد بود که من جواب آن را نمیدانم، و واقعا برایم سؤال است.
اگر من تو را میبینم و ماجرایی را با آب و تاب برایت تعریف میکنم و تو در حالی که آن ماجرا را یک بار از فرد دیگری کامل شنیدهای اما مشتاقانه به حرفهای من گوش میدهی، حتی شاید سؤالی هم بپرسی در حالی که پاسخ آن را میدانی.
اگر قسمتی از حقیقت را میگویم در حالی که مخاطب انتظار تمام حقیقت را دارد. مسئولیت آن برداشت ناقص با من خواهد بود.
اگر پزشکی هستم متخصص در زمینه «الف» در زمینهی دیگری ولی همچنان در حوزه پزشکی از من سؤال میشود اطلاعات من در آن مورد در حد عامه مردم است. به لحاظ اخلاقی اگر نظرم را میگویم باید تأکید کنم که آن را به حساب پزشک بودنم نگذارند بلکه جواب را طوری حساب کنند گویی از فردی غیر پزشک شنیدهاند.
اگر اتفاق خاصی برای من افتاده و عملکرد من را تحت تأثیر قرار داده، اینکه اتفاق را اعلام نمیکنم نشانه قوی بودن یا هر چیز دیگر نیست. بلکه مسئول آن کجفهمی احتمالیای هستم که در افراد مرتبط با من شکل میگیرد. مثلا فرض کنید از نزدیکان من فوت شده، من اما در محل کار این را اعلام نمیکنم و دل و دماغ کار هم ندارم. اینکه بقیه کاری به من محول میکنند یا در ارتباط با من دچار کجفهمی سوء تفاهم یا هر چیزی میشوند مسئولیتش به نظرم با من است.
جدا از اینکه من فکر میکنم اگر رابطهای از حدی نزدیکتر شد، از جمله مواردی که بر دوش طرفین قرار میگیرد این است که خودشان اتفاقهای مهم و تأثیرگذار بر خودشان را به فرد دیگر داخل آن رابطه اطلاع دهند. از اطلاع ندادن بدتر آن است که کشف آن را به عهده فرد مقابل بگذارند و انتظار داشته باشند.