نگارش درست؛ ویرگول، نقطه ویرگول، کمانک، کروشه

مدتی بود که شک داشتم از برخی علائم نگارشی درست استفاده می‌کنم یا نه. به خصوص در مورد ویرگول درست بودن استفاده آن برای نشان دادن مکث برایم سوال بود. امروز بالاخره رفتم تا استفاده درست از ویرگول را ببینم که در ادامه چند علامت نگارشی دیگر را هم که به درست بلد بودن آن‌ها مطمئن نبودم نگاه کردم. در نهایت گفتم بد نیست اینجا هم در مورد کاربرد درستشان بنویسم.

ادامه ی مطلب

عادت کردن برای حفظ منابع

در حال مرور کتاب Daily Rituals: How Artists Work بودم، نقل قولی از ویلیام جیمز شده بود با این مضمون که هر چه سهم بیشتری از انجام کارهای روزمره زندگی‌مان تبدیل به عادت شود، ذهنمان آزادانه‌تر و قدرت بیشتری برای انجام کار خودش پیدا می‌کند.

در نگاه اول به نظر نکته جالبی می‌آید و از جنس مدیریت منابع. هر چقدر از منبع تمرکز، توجه و قدرت ذهنمان در کارهایی که اولویت آنچنانی برایمان ندارند خرج کنیم برای دیگر کارها که گاهی اهمیت چندین برابری دارند کمتر می‌ماند. برای مثلا اینکه هر روز تصمیم بگیریم صبحانه ناهار چی بخوریم به جای داشتن برنامه معین از قبل یا داشتن انتخاب‌های ثابت.

اتفاقا در این کتاب هم با اینکه در نهایت من آن قدرها وجه مشترکی بین عادات و روال روزانه افراد پیدا نکردم، این موضوع به چشم می‌آمد. تعداد قابل توجهی از هنرمندان کتاب به طور مشخص اولویت جدی‌شان آن کاری بود که به خاطر آن بعدا مشهور شدند و برای بقیه کارهای روزانه‌شان کمتر از منابع مهم خود مثل قدرت ذهنی، توجه و خلاقیت خرج می‌کردند. حالا این خرج نکردن می‌توانست آگاهانه اتفاق بیفتد یا آن قدر کارشان برایشان مهم بود خود به خود بقیه را بی‌اهمیت و از دور خارج می‌کرد.

در نگاه دوم اما به نظر من مهم است که ببینیم منابع‌مان از چه جنسی هستند. کدام محدود هستند و خرج کردنی، یعنی با مصرف کردن از آن‌ها کم می‌شود، کدام با مصرف کردن افزایش پیدا می‌کند، مثلا به لحاظ ظرفیتی یا کیفیتی یا حتی مقداری.

یا نه اصلا شاید مدل دیگری مفیدتر باشد؛ کدام نوع و نحوه خرج کردن‌ها از یک منبع کم می‌کند، کدام زیاد می‌کند. و ممکن است برای منابع مختلف فرق داشته باشد.

من پس از خواندن مقاله سینگر – مسئولیت جهانی ۳

«هر ساله میلیون‌ها نفر در اثر سوء تغذیه و مشکلات بهداشتی مرتبط با آن، جان می‌سپارند. در بین کودکانی که در ممالک فقیر زندگی می‌کنند، مرگ در اثرِ از دست رفتن آبِ بدن به علت اسهال ناشی از سوپ تغذیه، الگویی متداول است. مدیر اجرائیِ صندوق کودکان سازمان ملل(یونیسف) تخمین زده است که روزانه ۱۵۰۰۰ کودک بدین طریق جان می‌سپارند، که سالانه بالغ بر ۵۴۷۵۰۰۰ کودک می‌شود. حتی اگر این برآورد غیر واقع بینانه باشد، باز هم شمارِ کودکانی که می‌میرند باور نکردنی است.»
متن ابتدایی فصل ۶ کتاب فلسفه اخلاق جیمز ریچلز با ترجمه آرش اخگری و با عنوان خودگرایی اخلاقی.

این قسمت در مورد خودم و احوالم پس از خواندن این مقاله است.

ادامه ی مطلب

انواع دروغ

باز هم یک تکه از دیالوگ‌های سریال هاوس را آورده‌ام این بار قسمت ۱۰ از فصل ۴. این بار هم مانند دفعه قبل مرتبط با اخلاق.

سریال هاوس، انواع دروغ

دکتر هاوس چند نوع از دروغ‌ها را بر می‌شمارد:

  1. دروغ‌های سفید، دروغ‌هایی که می‌گوییم تا دیگران حس بهتری پیدا کنند.
  2. دلیل‌تراشی، دلایلی که به دروغ برای چیزی می‌آوریم تا خودمان حس بهتری پیدا کنیم.
  3. نگفتن تمام حقیقت، مواقعی که تمام حقیقت را نمی‌گوییم، بخشی را حذف می‌کنیم.

چهارمی را هم من اضافه کنم(به نظرم به نوع دوم نزدیک است، حتی شاید زیر مجموعه آن):

  • دلیل دروغ، دلیلی را که فکر می‌کنیم طرف مقابل قبول می‌کند به عنوان دلیل کارمان می‌گوییم تا بی‌خیال شود ولی دلیل واقعی چیز دیگری است.

فرو ریختنِ باور به کافی بودن

یواش یواش فکر می‌کردم در این حوزه به حد کافی فکر کرده و خوانده‌ام، حدس می‌زدم با کمتر از سه ماه کار جدی بتوانم سر و ته‌اش را ببندم و بروم سر وقت حوزه بعدی.

جایی را پیدا کرده بودم تا سوالاتم را بپرسم و محک بزنم دفاعیات و اشکالاتی که به دیدگاه‌های دیگر دارم.

اما فرو ریخت باورم به کافی بودنِ پرداختم به این حوزه(و این کافی بودن برای من معنای مشخصی دارد)، وقتی مواجه شدم با نظراتی که اصلا از ذهنم هم نگذشته بود و بنابراین فکری هم در موردشان نکرده بودم. دیدگاه‌هایی که حتی برای آن که بفهمم دقیقا چه می‌گویند ابتدا باید بخوانم. ولی با همان آگاهی کم هم متوجه شدم که جدی هستند و نباید نادیده بگیرمشان اگر می‌خواهم در حد کافی به این حوزه بپردازم.

امان از معاصران، معاصرانی که شهرتشان به حدی نرسیده که من پیدایشان کنم، اما نیاز دارم که حرفشان را بخوانم.

مورینیو

مورینیو

مورینیو یکی از مربی‌های محبوب من محسوب می‌شود، قبلا محبوب‌ترین بود الان فقط محبوب، فعلا محبوب‌ترین ندارم.

کسی که به خاطر حضورش در چلسی من طرفدار جدی چلسی شدم، قبلا به زور نیمچه طرفدار چلسی محسوب می‌شدم. و کسی که باعث شد من بعد از دوران طلایی رئال، دوران فیگو ، زیدان و … باز هم بازی‌های رئال را نگاه کنم.

الان که این نوشته را می‌نویسم چند هفته پیش او برای دومین بار از سرمربی‌گری یک تیم اخراج شده، این بار منچستر یونایتد و دفعه قبلی چلسی. در هر دو و به خصوص منچستر عملکرد قابل قبولی نداشت و در فصل سوم کار به نحوی پیش رفت که قبل از نیم فصل تیم را ترک کند.

ادامه ی مطلب

نیاز به اخلاق جهانی – مسئولیت جهانی ۲

در قسمت اول نوشته‌هایم در مورد مسئولیت جهانی، قسمتی از مقاله‌ی آقای پیتر سینگر(Peter Singer) با عنوان کودک در حال غرق شدن و گسترش دایره اخلاقی(The Drowning Child and the Expanding Circle) را ترجمه کردم. ترجمه من شامل بخش‌های پایانی نمی‌شد، چون آن موقع فرصت زیادی برای نوشتن نداشتم و همچنین اهمیت بخش‌های پایانی برای من کمتر بود.

در این نوشته یعنی قسمت دوم سری نوشته‌هایم در مورد مسئولیت جهانی، می‌خواهم خلاصه بخش‌های پایانی‌ای که ترجمه نکردم را بگویم، به همراه معرفیِ چند نوشته دیگر و یک سخنرانی از خود آقای سینگر در همین موضوع.

ادامه ی مطلب

یک تیر بیشتر ندارم

یک تیر بیشتر ندارم

یک تیر بیشتر ندارم. از او دورم، بزنم؟ نزنم؟
می‌دانم که می‌توانم آنقدر نزدیک بشوم که مطمئن باشم به هدف می‌زنم. فقط مسأله زمان است.
همین الان بزن، شاید خورد.
اگر نخورد، اگر درست نخورد چی؟ آن وقت دیگر از دستم در رفته.

دنبالش می‌روم، از اینجا به آنجا، گاهی نزدیک می‌شوم، گاهی دور. منتظر فرصتی.
اگر بزنی خورده، بزن.
اما اگر نخورد چه؟ حسرت صبر نکردن با من خواهد ماند.

گاهی اوقات فرصت نزدیک شدن به تماشا می‌گذرد. گاهی به رؤیا می‌روم و دور می‌شود. گاهی بینمان فاصله می‌اندازند. گاهی نزدیک می‌شوم اما فاصله‌مان بیشتر می‌شود. گاهی فقط دور می‌شوم.

دنبالش می‌روم، از اینجا به آنجا، گاهی نزدیک می‌شوم، گاهی دور. منتظر فرصتی. فقط مسأله زمان است.
اگر بزنی خورده، بزن.
موافقم، اما…، می‌توانم؟ آمادگی‌اش را دارم؟
حرکت می‌کند. از دیدم خارج می‌شود. دنبالش می‌روم، فرصت بعدی آماده خواهم بود.

فرصت‌های بعدی هم کاری نمی‌کنم. به فاصله‌مان، به تماشایش، به از دست دادن فرصت‌ها عادت کرده‌ام.

کتابخوانی سال ۲۰۱۸ و نگاه به ۲۰۱۹

قبلا(+) گفته‌ام که سالِ کتابی من به خاطر گودریدز میلادی شده است. در مورد سالی که گذشت در خود گودریدز(اینجا) نوشته‌ام، در این نوشته می‌خواهم از سال بعد بگویم.

همین چند روز پیش بود که در قسمتی از مستند دریدا، مصاحبه‌گر از دریدا که در کتابخانه نسبتا بزرگی که داشت ایستاده بود پرسید همه این کتاب‌ها را خوانده‌ای، و او گفت نه؛ ۳-۴ تا از آن‌ها را خوانده‌ام ولی آن ۳-۴ تا را واقعا، واقعا خوب خوانده‌ام.

من خودم در سه چهار سال اخیر روی تعداد کتاب‌ها و میانگین صفحاتی که می‌خوانم تأکید داشتم. این یک انتخاب آگاهانه بود و در جواب خودم که چرا در حال فدا کردن عمیق خواندن در مقابل وسیع خواندن هستم می‌گفتم فعلا بیش از اینکه به تحلیل نیاز داشته باشم به ماده خام نیاز دارم. فعلا که هیچ چیز نمی‌دانم و تهی هستم، دریایی به عمق دو سانتی‌متر هم بد نیست. به شرطی که بدانی چیزی نداری.

ادامه ی مطلب

رِکس از تو ممنونم

رِکس از تو ممنونم

هنوز ۲ هفته نگذشته که از رکس نوشتم(+)، اینکه شهریور ماه او را گرفتیم و حالا با او بیشتر خوش می‌گذرد. همانجا هم گفتم که گویا چند روزی هست که حالش خوب نیست. بعدا مشخص شد حین نوشتن آن نوشته در واقع رکس مرده بوده و من خبر نداشتم. رکسی که شنبه همان هفته کنارش بودم و سوارش شدم، گویا پنج‌شنبه شب مرده و من ۳ روز بعد یعنی یک‌شنبه باخبر شدم.

بله فکر نمی‌کردم به این زودی‌ها برود، امیدوار بودم بهار و تابستان سال بعد را هم با او بگذرانیم، ولی دنیا هم قراری با من نگذاشته که با افکار من خودش را هماهنگ کند.

ولی خب در همین چند ماه هم کم سوارش نشدم، حسرتی بابت گذشته اذیتم نمی‌کند. با او دوباره مزه اسب سواری را چشیدم و به گمانم فرد دیگری شدم.